حکایت انیشتین وراننده اش
.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود

  کمک می گرفت.

 

راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در



  میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود!

 

  یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی

 

  احساس خستگی می کند.

 

  راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخنرانی

 

  کند چرا که انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنراني

 

  داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند.

 

 

انیشتین قبول کرد، اما در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی

 

  بپرسند او چه می کند، کمی تردید داشت.

 

  به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از

 

  آب درآمد.

 

  دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند

 

  در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من هم

 

  نیز می تواند به آنها پاسخ دهد.

 

 سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی

 

که باعث شگفتی حضار شد.





:: بازدید از این مطلب : 562
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
ن : ehsanyas
ت : پنج شنبه 11 فروردين 1390
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








صفحات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پشتیبانی